بیداری یا خواب؟
(با خمیازه)
– بیدار قربان!
– جلوی من صاف و درست وایستا. این قدر هم دهن درّه نکن.
– شرمنده قربان! خوابم می آید.
– یعنی چی؟ تو باید همیشه آماده و گوش به زنگ باشی. محکم بایست.
(من با خمیازه)
– چَــــَـــَشم قربان!
– شما باید همیشه آماده باشید. همیشه به فرمان باشید. همیشه منتظر شنیدن یک دستور
از دهان ما و اجرای آن باشید. همیشه به انجام به بهترین نحو آن فکر .. کنید …..

همین جوری که داشت حرف می زد یکهو دیدم یک خرگوش دارد از پشت سرش به او نزدیک می
شود. خرگوش خطرناک نیست ولی خوب او هم اصلاً حواسش نبود. خرگوش آمد و آمد تا دقیقاً
پشت پایش. بعد یکهو پرید روی شانه اش. وای چه خرگوش بلند پروازی. کاش من هم یک
قورباغه داشتم که اینقدر بلند می پرید. احساس کردم کفشم سنگین شد. وای! کاش چیز
دیگری آرزو کرده بودم. یک قورباغه ی متوسط نه خیلی بزرگ نه خیلی کوچک پریده بود روی
کفشم. مگر اینجا باغ وحش است؟ همین جور داشت حرف می زد و حواسش اصلاً به من نبود.
تقریباً داشت با آسمان صحبت می کرد. یواشکی نشستم و قورباغه را برداشتم. و سریع
بلند شدم. فکر کردم که چطور قورباغه و خرگوش می توانند با هم مسابقه دهند. هر دو را
پشت یک خط گذاشتم. ولی خوب چطور باید با هم بپرند. خرگوش بپر. خرگوش حدود ۵۰ سانتی
پرید. خوب حالا قورباغه بپر. قورباغه هیچ واکنشی نشان نداد. انگار که پلاستیکی است
و زمین هم یخچال است. با تو ام بپر. نخیر. فایده ندارد. همان بهتر که چشم بادامی ها
پاهایت را به عنوان کباب بخورند. فکر دیگری به سرم زد. باید کاری می کردم که هر دو
با هم بپرند. یک هویج را به یک ملخ یا یک ملخ را به یک هویج گره زدم. آماده، یک،
دو، سه. پرتابش کردم دو متر جلوتر. قورباغه پرید و ملخ را گرفت، اما حیف که هویج در
دهان قورباغه جا نشد. قورباغه ی بدبخت که ضایع شده بود دوباره به خط شروع برگشت.
فهمیدم که خرگوش چشمش ضعیف است و قورباغه هم گوشش. آخر خرگوش هایی که این همه هویج
می خورند چرا چشمشان ضعیف است؟ یک عینک گذاشتم روی چشم خرگوش و یک سمعک روی گوش
قورباغه. حالا دوباره، همه پشت خط آماده، یک، دو، سه، حرکت. باز هم مثل همیشه خرگوش
بازنده شد. مثل اینکه بردن لاک پشت از خرگوش هم بیشتر به خاطر خرگوش بوده. حالا
نوبت به جایزه ی برنده رسید. جایزه ی برنده این است که من باید ماچش کنم. وای نمی
شد خرگوش برنده شود. نه من نمی خواهم قورباغه را ماچ کنم. اصلاً نمی شود همیشه این
داستان شاهزاده شدن قورباغه تکرار نشود. من به این داستان های قدیمی حساسیت دارم.
کهیر می زنم. همیشه این داستان های قدیمی باعث دردسر می شود، همیشه ….

– … همیشه … بیدار باشید، … هی! بیداری یا خواب؟
– خواب … ببخشید بیدار قربان.
– می گویم شما همیشه باید به گوش باشید و تو خوابیده ای، آخر کسی ایستاده می خوابد،
شما باید حواستان هر لحظه جمع باشد.
– شرمنده قربان
– با یک عذر خواهی ساده که درست نمی شود. باید بیدار باشید و بیدار بودن خودتان را
به همه نشان دهید. باید برای هر پیشامد آماده باشید. باید همیشه مراقب اطرافتان
باشید. باید همیشه چشمانتان کاملاً باز باشد …
نه من آلپاچینو اَم و نه اینجا بی خوابی است. پس این بار راحت خوابیدم

اشتراک/نشانه

Tags:



پاسخ دهید