می خواستم بیایم اینجا
و بنویسم:
“نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا؟”
دیدم دیگر بحث از ناز و ناز کردن و اینها گذشته،
ولی کمی بعد چیزی دیدم که فهمیدم اشتباه کردم،
اشتباهی داشتم ناز می کشیدم،
باید ناز کس دیگری را کشید؛
فعلاً این ها را رها کنید و بیایید با هم به آسمان نگاه کنیم، آسمان کرمان،
آن هم چه آسمانی، با چه ابرهای زیبایی …
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ
الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاء کَیْفَ یَشَاءُ
وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ
بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ﴿۴۸ روم﴾
خدا همان کسى است که بادها را می فرستد و ابرى برمیانگیزد و آن را در آسمان هر
گونه بخواهد می گستراند و انبوهش می گرداند پس می بینى باران از لابلاى آن بیرون
می آید و چون آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد رسانید، بناگاه آنان شادمانى می
کنند (۴۸)
آسمان شهر کرمان،
بهمن ماه سال ۱۳۸۷
Tags: کرمان
اینجا الان کجاش محروم بود؟
و البته آسمان شهرهای کویری در هیچ کجای دیگر یافت نشود…خوب نگاهش کنید، حتی به جای مثل منی که دل تنگشم
خواندن دل نوشته های آقای رئیس حال میده. حالا هرچی می خواهد باشد !!
ما که هردفعه رفتیم کرمان از لندن بیشتر بارون میومد!!!