آبان
۲
فصل عاشقی گذشته است
ماه عشق رفته است
عشق اندوه بی شمار هستی است
عشق رنج بی کران بودن است
فصل عاشقی گذشته است،
فکر مرگ باش
فکر قبر تنگ و خاک سرد باش
فکر دودمان و درد و رنج باش
فصل عاشقی گذشته است،
مَرد باش
فکر آب و نان و لقمه ای؛
دَرد باش
…
_____
پ.ن: پریروز تولدم بود …
شاعری ات مبارک. توثیه می کنم حتما یه محفل شعر هفتگی بروید تا شعرهایتان نقد شود و پیشرفت کنید. قبلا سرای اهل قلم سه شنبه ها جلسه داشت. نمی دانم حالا هم هست یا نه.
جسارتاً توصیه دیگه؟!
آقا اون اتفاقی که گفتی امسال قراره بیفته چی شد؟!
مشتاق دیدار
اتفاق؟ امسال؟ چی؟
فکر کنم افتاد، یا شایدم نیفتاده، آخه هنوز که کلی مونده تا آخر سال که!
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی؟
یک جایی همین چند وقت پیش سوال کرده بودم؛
“عاشقی سن داره؟ وقت داره؟ یعنی از سن و وقت ش که بگذره دیگه احتمالِ عاشق شدن نیست؟! بعد این یعنی چی؟!”
بعد امشب داشتم یه مطلبی میدیدم برای گابریل گارسیا مارکز، یک جایش گفته بود: دقیقا مردم از زمانی که عاشق شدن را کنار میگذارند، شروع به پیرتر شدن میکنند. حالا البته عاشقی کردن و پذیرفتنِ اندوه ش و اینها هم شاید کار هرکس نباشد… نمیدانم…
شاید به نظر تو فصل عاشقی گذشته و باید فکر نان بود، ولی شاید اون یکی دیگه بخواد عاشقی را اون هم به شکل نابش تجربه کنه!!!!!!!
از اینکه یکدفعه احساس کردم چشمه شعرت میجوشه، یاد سالهای گذشته افتادم و حسودی کردم. فصل جوشش چشمه هات سبز بماند باقی…
سلام
تولدت مبارک باشه متولد ماه آبان
نوشته هات زیبا هستند… فقط می خوانم…
یا حق
ببخشید!
متولد ماه مهر!
به نام زندگی
هرگز نگو هرگز
یاعلی