مثل بلند شدن هواپیما از سطح زمین می مونه ، از همین هواپیماهای ایران ایر …

رکعت اول یا دوم نماز بودم که یاد بلند شدن هواپیما از زمین افتادم، یه احساس جالب … نمی دونی کی توی کابین هواپیما پشت اون همه کنترل نشسته، نمی دونی رو به شمال می ری یا جنوب، نمی دونی کلا با چند نفر توی این اتاقکی، نمی دونی … اما وقتی که چرخ ها از زمین بلند میشن، دیگه هواپیما، هواپیماست، داره روی هوا حرکت می کنه …

حمد می خوندم، یهو همه چیز قاطی شد، ادامه دادم، تنها تو را می پرستیم و … معمولا به حمد دقت می کنم، به معنیش به اول بودنش، به سرآغاز، هفت تا آیه که پشت سر هم میان و می رن، عین صف چند تا بچه مدرسه ای، اول مبصرشونه، بعد هم به ترتیب قد، یکیشون از اون بچه های زرنگه، ایاک نعبد، که هواپیما بلند شد …

هواپیما نشسته، تو هم نشستی، منتظری، تا هواپیما دیگه نشسته نباشه، نه اینکه پاشه واسته، مثل یه آقا، نه فقط نشسته نباشه، رسیدم به وسطای نماز، بلند شدم، مثل هواپیما که بلند می شه، باید تشهد می خوندم؟ یا نه؟ پاک و منزه است پروردگار من … نه، اشتباه کردم، تشهد رو جا انداختم، هواپیما که بلند میشه، همه چی رو جا می ذاری …

– حیف حضوری ندیدمت
وگرنه آدرس غار خوشبو را بهت میدادم
– qare khoshboo؟
– اون جنگی که پیامبر اولش شکست خورد چی بود؟
همون احد
وقتی جنگ مغلوبه میشه
پیامبر با چند نفر به شیار تو کوه پناه میبرند
چون از دهان پیامبر خون می آمده اونجا خونشان بر زمین شیار سازیر می شود
خاک کف شیار یا همان غار بسیار کوچک خیلی معطره
کلا کوه احد دور  و برش صاف شده
یه اتوبان از کنارش رد شده
اونطرف اتوبان
وسط خونه های ملت یه هو یه جا خالی شده و کوه جلوتر اومده تو کوچه
– aha
– که پاش وهابی ها
پر پشکل کردن کسی نره
البته کلا یه ۲ تا ۳ متری از سطح زمین بالاتره
یه شیاره کوچیکه
که خاک کفش (البته سنگه)
با همین مشخصاته
عمرا غیر همین ایرانی های بعثه کسی هم راهنمایی نخواهد کرد
فقط اگه گوگل منطقه احد را پیدا کنی شاید بتونم بگم

پای سیستم که نشستم برام یه آدرس تو Google Earth فرستاده بود، خوب این که توی سیستم می مونه، کاش در مورد هواپیما می گفت، که بلند می شه، راه که میفته، از وقتی ایستاده، که البته ایستاده نیست، حرکت می کنه، بلند نشده، اما راه همه نیفتاده، بعد سرعتش تند می شه، نه نشسته، نه بلند شده، یه جاییه بین رفتن و موندن، دیگه نمی تونی بگی نگه دار من می خوام پیاده شم، اما هنوز نرفتی، هنوز کنده نشدی، هنوز پرواز نکردی تا اینکه …

باید سجده سهو بخونم، که یعنی خدا اشتباه کردم، یه چیزی رو جا انداختم، وقتی داشتم بلند می شدم، یادم رفت بگم شهادت می دهم که غیر از تو … کِی هواپیما بلند می شه؟ کِی؟ باید منتظر بمونی، کمربندت رو ببندی، به بغل دستیات نگاه کنی، شاید اگه کنار دستت دوستتی باید برای مهماندار شکلک در بیاری، شاید اگه کنار یه غریبه ای قیافه ات رو مهربون تر کنی، شاید اگه کنار یه غریبه ای باید براندازش کنی، شاید اگه کنار پنجره ای … انگشت سبابه ات رو، آروم بکشی رو چشم هواپیما، نگران نباش، ناراحت نمی شه، حتی اگه مطمئن نشی که دستت رو داری می کشی رو چشم هواپیما، باید کف دستت رو کامل بزاری روش، که مطمئن شی دیگه هواپیما نمی بینه، اما باید بلند شه، کِی؟ کِی؟

نشسته م و دارم سجده ی سهو می خونم، نماز که تموم میشه یهو گُر می گیرم، می خوام پاشم، نمی خوام نشسته دعا بخونم، می خوام بلند شم وایستم، می خوام بپرم، می خوام پرواز کنم، می خوام با هواپیما، با هم پرواز کنیم …

اشتراک/نشانه

Tags:



پاسخ دهید