نفس نفس

علی on بهمن ۲۷ام, ۱۳۹۰

به نام حضرت دوست ساعت نه و پنجاه و نه دقیقه شب بود که کاظم زارع بهم زنگ زد؛ فقط از من شماره علیرضا زهدی رو پرسید و من هم شماره رو براش خوندم؛ هیچ چیز دیگه ای هم به ذهنم نرسید. خیابان بزرگی است موازی با خیابان پاتریس لومومبا، در شهرآرا، با نام شهید […]

اشتراک/نشانه

Continue reading about محمد آرش مهر

علی on مهر ۱۵ام, ۱۳۹۰

صبح که جیمیل رو باز کردم دیدم عطا ایمیل زده، تعجب کردم؛ بعد دیدم نوشته: "تسلیت علی جان! http://www.apple.com" بازم تعجب کردم؛ بعد روی لینک کلیک کردم:     ناراحت شدم؛ هر کسی که استیو جابز رو بشناسه از رفتنش تاسف می خوره، چون اون مطمئناً یکی از متحول کننده های زندگی ما، و یکی […]

Continue reading about آقای سیبِ گاز زده

علی on مهر ۱۳ام, ۱۳۹۰

– کی از خونه اومدی بیرون؟ به گوشیم نگاه می کنم، ساعت پیامکی رو که از دم خونه اومدم  بیرون زدم رو نگاه می کنم و می گم … – کی رسیدی سر کار؟ می رم توی event viewer که توی Administrative tools که توی Control Panel هست، ساعت روشن شدم سیستم ام رو نگاه […]

Continue reading about حافظه های سوخته

علی on مهر ۱۱ام, ۱۳۹۰

یکی از خواص وبلاگ وردپرسی این است که هر بار توی صفحه پیشخوان (کنترل پنل) وبلاگ وارد می شم به روز رسانی (آپدیت) هایی وجود دارد که می تونم سرم را بهش گرم کنم و بی خیال گذاشتن پست جدید بشم؛ البته با همه این ها نفس آباد رو خیلی دوست دارم!

Continue reading about وبلاگ خسته

علی on اسفند ۲۳ام, ۱۳۸۹

الان در روستای بزن آباد توابع قائنات به تکنولوژی اینترنت دست پیدا کردم! در دفتر ICT روستایی محل دقیقمون رو از www.jahadi.org پیدا کنید ….

Continue reading about جهادی ۹۰

علی on آذر ۲۱ام, ۱۳۸۹

ای سرو بلند قامت دوست         وه وه که شمایلت چه نیکوست مه پاره به بام اگر برآید              که فرق کند که ماه یا اوست؟ بسیار ملامتم بکردند                کاندر پی او مرو که بدخوست ای سخت دلان سست پیمان     این شرط وفا بود که بی‌دوست                           بنشینم و …. […]

Continue reading about بنشینم و

علی on مرداد ۸ام, ۱۳۸۹

همون جوری که آدم ها به از زمین دور می شند، به ستاره ها هم نزدیک می شند.   بچگی هام، کتابی خوندم به اسم مرد مصور   داستان های عملی تخیلی عجیبی داشت   یکیش داستان منفجر شدن یه سفینه تو آسمون بود   هر کدوم از اعضای سفینه تو فضای لایتناهی به یه […]

Continue reading about ستاره ها

علی on تیر ۱۳ام, ۱۳۸۹

شده مثل این موتورهای معیوب، لنگ می زنه، خوب کار نمی کنه، وقتی یه پیچش رو می خوای باز کنی برای وارسی و دستکاری می بینی زنگ زده گیر می کنه اگه بازش کنی ممکنه بِبُره اگه ببندی هم می مونی اون وسط اصلا نمی دونی باید این کار رو می کردی یا نه زندگیم […]

Continue reading about پیچ های زنگ زده

علی on خرداد ۳۰ام, ۱۳۸۹

سلامی بلند بعد از چندین وقت نبودن! بالاخره وبلاگم رو تبدیل کردم به وردپرس. دلیل اصلی اش هم مشکل نظر گذاری یا همان کامنتینگ بود، علاوه بر دلیل های سخت شدن مشکل نصب پلاگین یا افزونه و آپدیت کردن نرم افزار وبلاگ. البته این را هم بگویم که دلم هوس کرده که اسم وبلاگم را […]

Continue reading about وردپرس و نفس آباد

علی on اردیبهشت ۱۰ام, ۱۳۸۹

قضا خواهی که از بالا بگردد شراب پاک بالا را بگردان زمینی خود که باشد با غبارش زمین و چرخ و دریا را بگردان اگر کژ رفت این دل‌ها ز مستی دل بی‌دست و بی‌پا را بگردان _______ گاهی، آسمان می خواهد که بباری؛ ولی گاهی آسمان می بارد برای تو و تو می مانی […]

Continue reading about بگردان