شعر

علی on خرداد ۲۶ام, ۱۳۹۰

بیا که شعرهای من، همه تمام شدند بیا برویان، -با بوسه ای- -با عشوه ای- -با غمزه ای- بر لبان من، شعر تازه ای …   _______ پ.ن: مثل همه کسانی که در ۲۰ و چندسالگی زاده شده اند پ.ن۲: و من در روز ۲۲ خرداد ۹۰ در میدان ولیعصر هایدا خوردم، و تو در […]

اشتراک/نشانه

Continue reading about صید ماهی قزل آلا، با شعری در صدای سخن عشق

علی on دی ۹ام, ۱۳۸۹

شهر؛ شهر مردگان     آسمان کبود     مهر بی فروغ     ابرها سیاه         بی امید بارشی     دشت ها خموش         بی امید زایشی قرن؛ قرن مردگان     سال ها سیاه     ماه ها غمین روزها تباه         بی امید بودنی         شهر من نمان زودتر بمیر مرگ حتمی است […]

Continue reading about شهر من

علی on آذر ۴ام, ۱۳۸۹

تا می رسد به نام تو سپید می شود دفتر دلم   تا می رسد قلم به یاد تو شکسته می شود نازک دلم   به نقطه ی غمت شروع می شود دفتر غمم   با مُهر بر لبت تمام می شود نمی شود مشق امشبم   _______ پ.ن: غدیر مبارک است، پس تبریک فراوان

Continue reading about نام تو

علی on آبان ۲ام, ۱۳۸۹

فصل عاشقی گذشته است ماه عشق رفته است عشق اندوه بی شمار هستی است عشق رنج بی کران بودن است فصل عاشقی گذشته است، فکر مرگ باش فکر قبر تنگ و خاک سرد باش فکر دودمان و درد و رنج باش فصل عاشقی گذشته است، مَرد باش فکر آب و نان و لقمه ای؛ دَرد […]

Continue reading about فصل عاشقی

علی on مهر ۱۹ام, ۱۳۸۹

عاقبت جان جهان رفت به راه دگری عاقبت سخت شد آن نرم دل همچو پری عاقبت مهر به کام دگران ریخت شرر عاقبت ماه برفت و نشد از او خبری عاقبت آنچه نبایست بشد شد ناگه عاقبت رفت دلش در طلب تازه تری عاقبت دل به ره عقل به بازی پرداخت عاقبت هیچ بشد حاصل […]

Continue reading about شعری برای آنکه رفته است:

علی on مهر ۱۹ام, ۱۳۸۹

مثل ماه می روی زآسمان من   شب سیاه می شود کهکشان من   مثل اشک می روی از دو چشم من   می چکی از دل بی زبان من   چون نفس می روی از تنم برون   کین حدیث می رود از زبان من   دورتر می روی از نگاه من   می […]

Continue reading about شعری برای او که می رود:

علی on مهر ۱۹ام, ۱۳۸۹

با هرآنچه هست،   با هرآنچه نیست،   مانده ام که باز،   فاش گویمت:   رفتنم به توست،   ماندنم به توست،   هستی ام به توست …

Continue reading about شعری برای او که می ماند:

علی on شهریور ۲۶ام, ۱۳۸۹

شکسته ام نازکِ دلت شکسته ای مُهرِ بر لبم هزار بار توبه می کنم چو یک بار توبه بشکنم هزار سال مویه می کنم چو یک روی برکشی زِ من هزار بار بشکند دلم چو یک بار بشکنم دلت شکسته ام نازک دلت شکسته ام من درون من

Continue reading about شعری برای شکستن

علی on شهریور ۶ام, ۱۳۸۹

گاهی؛ سعی می کنم از تمام عقلم استفاده کنم، و آخر هم می دانم که کم می آورد!   یا اگر شبیه صاحب چارسوق بخواهم بگویم …:   گاهی وقت ها گاهی گاه ها دلم که گرفته است برای دلت که آن هم گرفته است تنگ می شود یک ذره می شود یک قطره می […]

Continue reading about گاهی

علی on مرداد ۱۶ام, ۱۳۸۹

به خدا اگر بخواهم، دوباره چشمانم را با چشم هایت آغاز می کنم، ولی چه سود … نخواسته ام! همین ماه حک شده در چشمانم، برای ستاره های هفت آسمان خاطره کافیست … _______ نه راه رفتن است نه راه ماندن است اینها همه به جرم ز عشقت نمردن است اینها همه به جرم ز […]

Continue reading about ماه حک شده