تو
ای امید آخرم در این شب سپید و سرد
تو ای ترنم دلم در این هوای مرگ و درد
 

تو
ای امید نوبهار و ای امید بی قرار
تو ای شکفته ی نفس در این حقایق خمار
 


نگفته ام به هیچ کس که چون تویی، جهان ماست
در این زمانه ی شفق غمم به یک امید کاست

 

…  

اشتراک/نشانه


۴ دیدگاه برای امید آخرین

  1. فرهاد می‌گه:

    سلام
    کاش می دانستی که چه معلمی را از دست دادیم.
    از همدردیت ممنونم.
    تو هم عاشق شده ای نه؟
    از سالهای عاشقیت نهایت لذت را ببر.
    یا علی

  2. علی می‌گه:

    عشق آن نیست که می پندارند
    عشق آن نیست که در دل دارند
    عشق چون حسرت یک دیدار است
    عشق چون لغزش یک پندار است

  3. كاظم می‌گه:

    تو هم رفتی تو فاز ادبیات ؟

  4. طه می‌گه:

    بیا تا گل برافشانیم و می در ساغراندازیم
    فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
    اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
    من و ساقی بهم تازیم و بنیادش براندازیم

پاسخ دهید