خیلی بیت زیباست:

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست

_______
نَه خیلی سال قبل، مشدی علی داشتیم، کبلایی مهدی داشتیم و
حاجی سلمان.

الان دیگه با این پیشرفت حمل و نقل و زود رفتن و برگشتن ها دیگه اینا معنی نمی ده.
الان سوار قطار می شی و ۱۲ – ۱۳ ساعت دیگه با قطار مشهدی. اگه توربو ترن باشه که می
گن ۷ ساعت.
اگر قرار باشید حج بروید هم شبیه همین، اگر بتوانید level های حج و زیارتی را پشت
سر بگذارید، تا فرودگاه مدینه چند ساعتی بیشتر نیست ….
– یعنی الان کسی کجا برود اسمش را رویش می گذارند؟
پدرم گفت شاید "ماه".

… یعنی مثلاً می گویند "ماهی علی". یعنی علی رفته ماه!

_______
اینم داستان پیرمرد و قبر کن، کاملش:


(داستان هم مال خودمه …..)

پیرمرد نگاهی به قبر کن و قبری که داشت می کند انداخت و گفت:

کمی بلندتر از قدّم بکن، تا راحت بگذارندم درون قبر. آخر پسر بزرگترم کمرش درد می
کند.
قبر کن لحظه ای دست از کار کشید. نگاهی به قبری که هنوز کنده نشده بود انداخت و
گفت: اُهوم.

پیرمرد کمی فکر کرد. برق شیطنت در چشمانش درخشید: نه کمی کوتاه تر بکن. تا بفمند که
پدر قدبلندی داشته اند.
– اُهوم.

– کمی هم گشادش کن. از تنگی قبر می ترسم. با اینکه آن موقع مرده ام. ولی خوب ضرر
ندارد.
– اُهوم.

– نه تنگ بگیر. برای مرده که فرقی نمی کند. بگذار آدمهای بیشتری در قبرستان جا
شوند.
– اُهوم.

– آدم مهمی را کنارم خاک کن ..؛ نه ولش کن آن موقع همه روی قبرم می ایستند و برای
آن یکی فاتحه می خوانند. دوست ندارم کسی روی قبرم بایستد.
– اُهوم.

– پس انسان خوبی را کنارم دفن کن. می گویند که عذاب قبر را کم می کند. راستی قاری
خوش دل سراغ داری؟
– اُهوم.

پیرمرد باز هم به قبر نگاه کرد.
قبر کن از قبر کنده شده بیرون آمد.
دستهایش را تکاند.
با آستین خاکی اش عرقش را پاک کرد، یک دستش را کامل باز کرد و بعد هم ادای شمردن
پول درآورد.

– آها ۵۰۰۰ تومان. بیا این ۱۰ تومان را بگیر. برای من که جان نشد؛ بگذار برای تو
نان شود.

پیرمرد رویش را آنطرف کرد. لب هایش داشت تکان می خورد.
اولین کسی بود که برای خودش فاتحه می خواند.

اشتراک/نشانه


۴ دیدگاه برای ماهی علی

  1. فرهاد می‌گه:

    سلام
    داستانت زیبا بود اما اینجا نمی توانم درباره آن مطلبی بگویم!
    درباره حرف های ابتدای مطلبت، باید بگویم که من وقتی از حج برگشتم هیچ کس به من نگفت حاجی و فقط داییم بود که از قبل بهم می گفت: مشهدی فرهاد و حالا و بعد از حج هم می گوید مشهدی فرهاد!!!
    یا علی

  2. راوی می‌گه:

    جالب بود ولی فکر کنم بگن قمر علی

  3. ! می‌گه:

    آخرش چندان دور از تصور نبود!

پاسخ دهید