عکس گل های روز مادر


_______
با اینکه خیلی به رستگاری فردیی اعتقادی ندارم، و کلاً هم از هدفون در مکان های عمومی و بالاخص در جمع های دوستانه بدم می آید اما گاهی برای جدا شدن از زندگی لازم است:

هدفون را که در گوشت می گذاری انگار که از خیابانی که با آن به طرف بالا می روی جدا می شوی، از صداهایش، از آلودگی های صوتی اش و شاید از نغمه های پرندگانش.
موسیقی آرام آرام با صدای استاد شجریان در گوشم، ذهنم و سپس در تمام بدنم جاری می شود.

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

خیابان ولیعصر خیابان زیباییست، ولی باید فرصت داشته باشی که این زیبایی ها را ببینی و گاهی که خدا می خواهد یادت بیاورد، به تو فرصتی برای آسودن می دهد، ساعت ۵ است و تو باید ساعت ۶ بالاتر از همت باشی.

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

هوا گرم است، ولی سایه های پیاده رو هم محل های خوبی اند برای گذر، که شاید آتش آفتاب کمتر ذهنت را آزار دهد.
مردمی که می گذرند خیلی برایشان فرقی نمی کند، صداشان را می شنوی یا نه؛ هدفون در گوشت هست یا نه؛ پسرکی دوچرخه سوار، سوار بر شیب خیابان به سوی تو می آید، او هم یک جفت هدفون سفید در گوشش است، لبخندی می زند و بعد به تو چشمکی.

و حال آهنگ پیامبر …
مسیح را می بینی که به دنبال مردم می آید
می خواهی آنان را هدایت کند
و او را …
 به صلیب می کشند

حساب که می کنی کم کم باید از پیاده رو کنده شوی، باید راه سریعتری پیدا کنی، به ایستگاه اتوبوس می روی، اتوبوسی دارد می آید، باید به هیاهوی شهر برگردی، دستت را بالا می آوری و یکی از هدفون های را از گوشت در می آوری …

_______
دنبال جایی می گردم برای رفتن از اینجا برای چند وقتی،
شاید رفتم کربلا، دو چیز ندارم، پول و پایه!

اشتراک/نشانه


۱ دیدگاه برای هدفون

  1. فرهاد می‌گه:

    ِدرود!
    انشاالله که خیر است و قسمت می شود به علاوه ی همت و میروی و دست پر بر می گردی مادی و معنوی نیز!
    بدرود!

پاسخ دهید