چند
وقته که دوست دارم یه تشکر درست و حسابی از خدا بکنم. این جور هم که زمانه می چرخد
معلوم نیست تا چند وقت دیگه رابطه ام با خدا همین جوری بنده ی کمی خوب و خدای خیلی
خوب باشد که من گاهی از دستش ناراحت باشم و گاهی بپرستمش و او کماکان خدای خوب
بماند. بنابراین دنبال راهی می گشتم برای تشکر درست و حسابی.
بعضی عارف ها، می گویند می شود از دوست داشتن زمینی به آسمان رسید. البته آنها می
گویند به هم چیز می شود رسید، از خانه و پنت هاوس گرفته تا علم و فلسفه و حتی رسیدن
به حقایق ذاتی عالم و آن چیزهایی که در قوانین طبیعی دنیا نیست. گفتن چگونه اش کمی
پیچیده است، بر می گردد به وحدت وجود و اینکه هر چه که بینم از اوست و هر چه که
دارم از اوست و حبّ، حبّ اوست که در میان موجودات پخش شده و آفریدگان هر کدام قطعه
ای از آینه ی وجود کاملند و راهی به سوی او هستند و الی آخر.

تشکر از یک آدم:
می خواستم یک تشکر درست و حسابی ازت بکنم. به خاطر خیلی چیزها.
اول به خاطر همراهی. همراه خیلی مهم است چه فقط زیر لب غرغر کند مثل جالی، اسب لوک
خوش شانس و چه همپایی و یاری کند مثل سانچو مهتر دن کیشوت، چه راهنمایی ات هم کند مثل همزاد حسن کچل یا اصلاً مرادت باشد، مثل
شمس مولانا.
دوم به دلیل یاد دادن. البته درست است که من هم خیلی سخت گیر نیستم در استاد هایم
ولی خوب بالاخره تو هم توانایی یاد دادن خوبی داشتی. همان طوری که سقراط به افلاطون
منطق سقراطی یاد می داد یا همان طوری که رودخانه ها به براتیگن ماهی گیری و
نویسندگی یاد دادند یا همان گونه که وجود انسان به انسان آگاهی از وجود را یاد داده
یا اصلاً همانگونه که گلوله ها به وینسنتِ پالپ فیکشن معجزه را شیرفهم کردند.
دیگر به خاطر تحمل. تحمل کار راحتی نیست مخصوصاً اگر تحمل انسانی مثل من باشد گاهی
ناراحت شدنت طبیعیست ولی کلاً تا اینجا که تحملم کرده ای، کار هم بی فکری های
اندیشه را تحمل کرد و نصیحتش می کرد، خرس های پاندا ما آدمها را تحمل کرده اند و تا
بحال منقرض نشده اند، بابا لنگ دراز، سرکشی های جودی آبوت را تحمل کرد و هیچ چیز
نمی گفت، و موسای پیامبر که ایرادهای بنی اسرائیل را تحمل کرد و آخرهم به سرزمین
موعود رساندشان.
و آخر به خاطر امید . این یکی دیگر خیلی شاعرانه است و تأثیرش هم فرق دارد، مثل دود
نیست که دو تا پک بزنی و یک ساعت بعد منتظر بعدی باشی. مثل واکسن هپاتیت هم نیست که
یه بار بزنی و خلاص؛ گاهی آدم بهش احتیاج دارد تا شروع کند. تا حالا منتظر بودی یکی
هُلت بدهد با طناب بانجی جامپینگ از روی پل بپری پایین؟ یا تا حالا دوست داشتی تا
سر قله بروی و منتظر یکی شدی که بهت بگوید برو؟ گاهی هم باعث می شود ادامه بدهی؛ می
دانی برای چه شازده کوچولو به سیاره اش برگشت؟ یا اصلاً تا حالا تا سر قله رفتی؟ تا
حالا پرواز کردی؟
و جدا از همه اینها هم به خاطر تاثیر گذاشتن. روی چی، روی همه چیز از جمله روال
زندگی و شخصیت و شیوه ی نگاه کردن به دنیا و همه ای اینها، سگ آقای پتیول فقط به
خاطر این بد نبود که سگ بود، بیشتر به خاطر خود آقای پتیول بود. فکر کردید
پینوکیو به خاطر چی بود که آخرش آدم شد؟ فقط به خاطر کمک های پری مهربون؟ یا به
خاطر دعای پدر ژپتو؟ نه فقط، بیشتر به خاطر این بود با آدم ها زیاد همبازی بود.

تشکر از یک خدا:
خوب این جوری که معلوم است، همه ی آنهایی که به آدم قبلی گفتم به تو هم می گویم،
یا اصلاً گفته ام، به اضافه ی اینکه همه ی اینها سرش به تو بند است، یعنی امکان وجود
داشتن اینها و اینکه اصلاً بشود اینها را هم فهمید کار تو بوده. پس به همان آدم
قبلی می گویم که از طرف من تشکرات تامه ام را نسبت به تو ابراز کند، باتشکر.
 

اشتراک/نشانه


۴ دیدگاه برای با تشکرات تامه

  1. كاظم می‌گه:

    از خدا تشکر میکنم به خاطر صبری که به من داد…

  2. مسعود می‌گه:

    سلام بر علی عزیز. ممنون از اینکه نظر دادی که باعث شد از وبلاگت خبردار بشم. کلی خاطره باهات از مسافرت جهادی که یادم نیست بم بود یا بوشهر و سوختن زیر آفتاب و عکس گرفتن و امثالهم زنده شد.

  3. سلام
    اولن که این قالب جدیدت مبارک باشه
    ثانیا که التماس دعا
    ثالثا که من اگه بیام پیش استاد، هر جوری حساب کنی نمیشه بار دومم
    رابعا! تشکر در یک سنت کاملا نوزدهی (که البته فکر کنم در جریانش باشی) شام می خواهد!
    یا حق!

  4. علي می‌گه:

    به خاطر این حافظه کارتونی ۱۰۰۰ گیگ بهت تبریک می گم
    D:

پاسخ دهید