چشم های خالی،
گوش های خالی،
دل های خالی،
و شوق بی ثمر بارش نگاه بر لب های تشنه
امید
آخرین حلقه ی مفقوده است.
_______
و
باز هم شیخ و آن حکایت همیشگی
شیخ ما را گفتند: که فلان کس بر روی آب میرود.
گفت: سهل است چغزی (قورباغه) و صعوهای (نوعی پرنده) نیز بر روی آب میرود.
گفتند: فلان کس در هوا میپرد.
گفت: زغن (کلاغ) و مگس نیز در هوا میپرد.
گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میرود.
شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میرود. این چنین چیزها را چندان
قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخورد و بخسبد و بخرد و
بفروشد و در بازار در میان خلق ستد و داد کند و زن خواهد و با خلق در آمیزد و یک
لحظه از خدای غافل نباشد.
محمد بن منوّر
از کتاب اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید
حالا تو خودت بلدی رو آب راه بری ؟
دلِ خالی! دلی که از یاد خدا خالی شد، دل نیست دیگر، باید انداختش دور، دلی که از امید به لطف او خالی شد، دیگر دل بشو نیست، دیگر بود و نبودش فرقی ندارد… و حلقه های مفقوده کم نبود، اما امیدش که گم شد، دیگر دنبال هیچ کدام از حلقه ها نرفت. امیدتان همیشگی باد و هیچ گاه ناامیدی نیاید… سخن شیخ هم که آشنا بود! و حرف حق و البته رندانه، ما نیز بر همین رأیایم، هرچند از عهدهی آن بر نیاییم… آخر اینکه؛ سال نوتان مبارک، برکت و سلامت در زندگیتان جاری. امید که ۸۸ پر از اتفاقات خوب و موفقیتها و انتخابها و تصمیمات درست و به جا و هرچه خیر است و میخواهید باشه! موفق و پیروز باشید و در پناه حق
اینجا نفسی بالا و پایین می ره؟
قناعت و فریب
یک – پیش یک نماینده مجلس بودیم، دکترای فلان داشت و فلان دانشگاه درس می داد. گفتم آقای نماینده، چرا مردم منطقه شما اینقدر اینرسی ایستایی دارند، چرا برای خودشان کار زیادی نمی کنند؟ گفت: مردم منطقه ی ما یک…