بعد از اینکه کتابم را
خواندم – یک:
فردا حتماً باید به یکی از این بوفه ها، رستوران ها یا کافه ها بروم و بنشینم با
خودم چیزی بخورم. اینقدر به فکر دیگران بودم که داشتم کم کم با خودم غریبه می شدم.

بعد از اینکه کتابم را خواندم – دو:
دیگر تو را هم نمی پرستم، تقصیر خودت هست که کتاب را دادی دستم، نگفتی بخوان اما
فقط همین معنی را می داد.

بعد از اینکه کتابم را خواندم – سه:
گاهی فکر می کنم باید بگویم، شرم باد بر این کتاب ها، که زندگی ات را از این رو به
آن رو می کنند و حتی دوستانت را دشمنانت. لیک مشکل از آنان نیست فقط؛ کمی هم شرم
باد بر ذهن من.

بعد از اینکه کتابم را خواندم – چهار:
گاهی بعد از خواندن کتابی خوب باید چند وقتی کتاب خواندن را رها کرد، گاهی بعد از
دیدن فیلمی قوی بایستی چند روزی، یا حتی چند هفته ای فیلمی ندید و … گفتن این یکی
سخت است اما حقیقت الانم است: گاهی بعد از داشتن دوستی خوب، باید دوست داشتن را،
دوست دیدن را و دوست خواستن را چند وقتی تعطیل کرد، شاید به درازای چندین ماه.

بعد از اینکه کتابم را خواندم – پنج:
نمی دانم کتاب خوب کتابی است که بعد از خواندنش عطش کتابی دیگر داری یا برای چند
وقتی سیرابی؟

بعد از اینکه کتابم را خواندم – شش:
الان سرعتم خیلی زیاد شده است، خیلی تند می روم. و این خیلی خوب است. فقط ممکن است؛
خیلی هم ممکن است
سر بعضی پیچها نتوانم بپیچم، چپ کنم.

بعد از اینکه کتابم را خواندم – هفت:
قبلا این رویا را دیده بودم. شاید به قول فروید در کودکی. من برای تو می گویم که
ل….یست فلان. و تو می گویی س….یست فلان. و من می گویم، و تو می گویی. یادم
نیست آخرش چه می شود؟ نتیجه گیری های همه چیز درست است من یا از کوره در رفتن های
تو برای بحث با یک آدم نیمه خنگ، خنگ خودتی ولی دلم برایت تنگ می شود، این را ساعت سه
نیمه شب می گوید.

بعد از اینکه کتابم را خواندم – خیلی:
کتابت را خواندم، کتاب زندگیت، بعضی جاهایش را. آخر جاهایی اش ورق هایش با ورق های
کتاب زندگیم مشترک شده بود. واه که چه لذت بخش بود، مزه اش شبیه دوست داشتن بود،
آنگونه که می گویند… بدرود، بدرود بیش از نیمی از زندگی ام.
 

اشتراک/نشانه


۷ دیدگاه برای بعد از اینکه کتابم را خواندم

  1. رضا می‌گه:

    اول اش فکر کردم منظورت از کتاب «قرآن»ه ..!اما آخرش ..
    بگو ماشاللا به این آی کیو و فهم مطلب!

  2. امین می‌گه:

    بعد از اینکه کتاب را بخوانم-صفر : حس می کنم قبلا این کتاب را خوانده ام

  3. آدل هوگو می‌گه:

    سلام واقعا دلم برات تنگه
    اگه این کتاب و اگه این کار و اگه این خونه و اگه این و اگه اون و اگه…این ها بذارن خیلی
    دوست دارم روی ماه نازنینم از نزدیک ببینم
    راستی ایام دیرین چه خوش بود
    دوستی های ما با همه اختلافات طعم و رنگی دیگر داشت
    انگار بزرگان باید دست اموز کودکان شوند
    بسیار زیبا می نویسی و دلربا
    تا جائی که بعد از گشود این پنجره باید دل خویش را جویا شوم و باز
    چون عاشقی غمین جویا شوم تکه ای از خویش گمشده ام را
    یاد باد روزهای رفته

  4. افسون گر می‌گه:

    چه برنامه ریزی شده!!!
    آدرس اون آمپول رو از دکتر بگیر… وبلاگشو بلدی دیگه…

  5. كاظم می‌گه:

    سلام
    چه خبر از انتخابات!

  6. افسون گر می‌گه:

    سلام
    به روزم
    حلال کن

  7. رسول می‌گه:

    مطمئنم تعداد بارهایی که تنهایی به بوفه ها، رستوران ها یا کافه ها رفتم و نشستم با خودم چیزی خوردم از تعداد دفعاتی که با بقیه رفتم بیشتره و این برای من که اینقدر با ملت میرم بیرون یعنی با خودم خیلی خیلی بیشتر میرم.

پاسخ دهید