رنگ آوردی،
بر لبان هستی بی روح بی رنگم
نور آوردی؛ به چشمان سفید خیس چون سنگم

ای که لعلت سرخ
ای که لعلت نوش
ای دو چشمان سیاهت رخنه در تاریکی افلاک
می سپارم جانکم را در هوایت باز
می شود آغاز

ای به تو رفته جهان در ظلمت و تاری ببند آن چشم،
ای به تو سرخ است خون ما گشای آن لب …

 

اشتراک/نشانه

Tags:



۷ دیدگاه برای رنگ آغاز

  1. Afsoon gar می‌گه:

    salam
    vaghean ziba bood
    movaffagh bashi

  2. حميد می‌گه:

    جایی من و راه نمی دن، منظور همون خونه بود حتما بیا پیشم.
    والا امسال دوست داشتم بیام مادرم کمی مریض احوال بود نشد ولی خوب دنیا راه خودش و میره

  3. آدل هوگو می‌گه:

    سلام
    و هماره زیبا مختصر و دلنشین
    بسیار مشتاق دیداریم در اطراف شلوغ و پرهیاهو و پر از گرفتاریها

  4. مححمد آقاسي می‌گه:

    سلام برادر عزیز
    بابا
    بهت نمی یومد این قده شاعر باشی و اینا
    دم شما گرم

  5. نجوا می‌گه:

    می سپارم جانکم را در هوایت باز… بیا دریاب جانم را… بسی زیبا و دلنشین بود، ممنون (:‏

  6. رضا می‌گه:

    انگار خیلی طرفدار داری علی آقا! اما مثل اینکه کسی انتظار شعر گفتن ات رو اصلن نداشته!
    ما که حضوری مراتب حظ و بهره رو به استحضار رسوندیم!!

پاسخ دهید