شهریور
۲۶
شکسته ام
نازکِ دلت
شکسته ای
مُهرِ بر لبم
هزار بار توبه می کنم
چو یک بار توبه بشکنم
هزار سال مویه می کنم
چو یک روی برکشی زِ من
هزار بار بشکند دلم
چو یک بار بشکنم دلت
شکسته ام
نازک دلت
شکسته ام
من درون من
یک شعری هست که این پست تان مرا یادش انداخت، میاورمش برایتان:
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به یک بوسه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
علی شعرستانی! D:
سلام درود
تو که اهل دل شکستن نبودی ؟ چرا این همه شکستن. چینی بند خورده مثل اول نمی شه هیچ وقتها …
یا علی
راستش قصد نظردادن نداشتم تا پست بعدی، اما همین جوری گذری آمده بودم اینجا، بعد این عکس های بالای صفحه دوباره نظرم را جلب کرد و نشد بی خیالِ تعریف ازشان شوم.
خیلی خوب است که عوض میشوند.
آن جاده خالی و درخت سبز و آن تلألو نوری که از سمت راست می آمد، خیلی حس خوبی منتقل کرد.
ممنون
شکل و شمایل جدید مبارک…
شکسته نباشی خدای نکرده