مرداد
۱۶
به خدا اگر بخواهم،
دوباره چشمانم را با چشم هایت آغاز می کنم،
ولی چه سود …
نخواسته ام!
همین ماه حک شده در چشمانم،
برای ستاره های هفت آسمان خاطره کافیست …
_______
نه راه رفتن است
نه راه ماندن است
اینها همه به جرم ز عشقت نمردن است
اینها همه به جرم ز عشقت نمردن است
اینها همه به جرم ز عشقت نمردن است …
_______
پ.ن: دیوانه ها دو قسم دارند،
آنهایی که مطمئنیم دیوانه اند،
و آنهایی که مطمئنند ما هم دیوانه ایم
Tags: شعر
بابا Crazy تیم!!!
سلام آقای شهرستانی عزیز
سبک جالبی دارید. واقعا زیبا بود، هم شعر و هم این پینوشت فوقالعاده… آنهایی که مطمئنیم دیوانه اند، … و آنهایی که مطمئنند ما هم دیوانه ایم …
چه اطمینان غریبی … و این بارش بیامان شک …
پیروز باشید و … روشن بمانید!
اتفاقی اینجا را دیدم. تا خوندم فهمیدم چه خبره چون خودمم…
اما یه پیشنهاد عاقلانه فکر کن عاقلانه عشق خودش می آید….
عشقی که از پی عقل می آید ماندگار است اما عشقی که از پی نادانی بیاید با اولین گشودن چشم اگر تبدیل به نفرت نشود سرد می شود سردی ای که از زندگی سیرت می کند
به هرحال فکر کن عاقلانه فکر کن
یا علی
میخواند:
نه پای رفتن
نه تاب ماندن
چگونه گویم؛
درخت خشکم؟
اما بعد هم میخواند:
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن؛ خوشا از عاشقی مردن…
و من مانده ام این وسط…